اگر
همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد
پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید
سازند!
آلبرت اینشتین در رسالهی پایانی عمر خود
با عنوان : دی ارکلرونگ
، یعنی : بیانیه" ، که در سال 1954
( =1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان
جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین و معقولترین دین میداند. این رساله
در حقیقت همان نامه نگاری محرمانهی اینشتین با آیتالله العظمی بروجردی
(فوت 1340 ش = 1961 م) است که توسط مترجمین برگزیدهی شاه ایران و به صورت
محرمانه صورت پذیرفته است.
اینشتین در این رساله "معاد جمسانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند (علاوه
بر قانون سوم نیوتون = عمل و عکس العمل .) او فرمول ریاضی "معاد جسمانی "
را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند: E=M.C2>>M=E:C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل
شده و زنده خواهد شد.
اینیشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی
با احترام و بارها به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور
حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز"...
000/000/3 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم
لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکتهای اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقه
دار یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی
رایانهای چک شده و تأیید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است.
هم اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی – توسط دکتر
عیسی مهدوی (برادر دکتر ابراهیم مهدوی) و توأم با تحقیق و ارائه منابع
مذکور در متن (توسط اینجانب) می باشد و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق
فنی شده است . اصل نسخه این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات
سری لندن – بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی – سپرده شده و نگهداری
میشود. توضیحات بیشتر و شماره ثبت آن را برای اطلاع خوانندگان در آغاز
برگزیده این کتابچه ارائه خواهیم داد.
گزدهای از آخرین رساله اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ = بیانیه)
ترجمه: دکتر عیسی مهدوی، تحقیق و پیشگفتار و پاورقی: اسکندر جهانگیری
پیشگفتار
در اوائل سال 1382 شمسی (=2003م) پروفسور ابراهیم مهدوی ( تولد 1310 ش ) –
مقیم لندن پس از سفری به آمریکا و آلمان و فرانسه و دیدار با برخی سرمایه
داران شرکت اتومبیل سازی "فورد" در آمریکا و "بنز" در آلمان و "کنکورد" در
فرانسه و جلب رضایت برخی از اعضاء آنها جهت کمک مالی برای خریداری این
رساله گرانقیمت بالاخره موفق شدند قرار داد خرید آن را از یک عتیقه دار
یهودی را به امضاء برسانند. بهای این رساله که تماماً به خط خود انیشتین
میباشد سه میلیون دلار تمام شد که به این ترتیب سرشکن شده پرداخت گردید:
1/000/000 $ BENZ به افتخار این که اینشتین آلمانی بود.
1/000/000 $ FORD به افتخار این که در آمریکا میزیست و نیز به افتخار جان .
اف. کندی . رئیس جمهور آمریکا ( مقتول 1963 م ) که در این رساله بارها
اینشتین از وی نام برده و او را رئیس جمهور آینده آمریکا دانسته است حال آن
که در 1954 م ( سال نگارش این اثر ) هنوز 7 سال به زمان انتخاب وی مانده
بود! و این از پیشگوییهای اینشتین به شمار میرود. نیز شاید سرنخهایی از
معمای حیرتانگیز ترور زنجیرهای خاندان کندی در این رساله موجود باشد که
بتوانیم دریابیم چرا کندی کشته شد؟ راز این معما کجاست؟ چرا خانواده او نیز
قربانی شدند؟ و چرا ... ؟
500/000 $ : CONCORDE به افتخار جناب لاوازیه – مقتول 1794 م در انقلاب /
یا شورش / فرانسه – و نیز قانون بقای ماده او که در این رساله بارها یاد
شده است.
500/000 $: TITANICبه یاد بود کشته شدگان حادثه اندوهبار کشتی "تایتانیک"
انگلیسی و نیز الکساندر فلمینگ انگلیسی (فوت 1955م) – کاشف پنیسیلین و از
یاری کنندگان اینشتین در نگارش این رساله – بخشهایی که مربوط به اسرار علم
پزشکی و زیست شناسی و داروشناسی آن میشود.
شخصیتهای اصلی این رساله : آلبرت اینشتین (فوت مشکوک 1955 م) / الکساندر
فلمینگ (فوت 1955م) آیتالله العظمی سید حسین بروجردی (فوت 1961میلادی) /
نیلز بور (بوهر) شیمیدان و فیزیکدان دانمارکی که او نیز با اینشتین در
نگارش این اثر همکاری میکرد (فوت 1962م) / جان . اف . کندی ( مقتول 1963م)
/ علیرضا پهلوی ( مترجم و رابط ) (کشته شده بر اثر سقوط هواپیما توسط
عناصر سازمان «کا. گ. ب» شوروی در 1954م (= 1333 ش – سال نگارش این رساله) /
حمیدرضا پهلوی (مترجم و رابط فوت 1371 ش = 1992م ) که نیلز بور او را به
اینشتین معرفی کرده و در آن زمان 22 ساله بود.
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که چرا سه تاریخ مرگ ( 1954 – 1955 و
باز 1955م ) و نیز سه تاریخ مرگ (1961 – 1962 – 1963 م ) دقیقاً پشت سر هم
واقع شده؟ و چرا نویسنده (اینشتین) با همکار اصلی او در این نگارش
(الکساندر فلمینگ) هر دو در یک سال (1955 م ) مردهاند ؟ و چرا یکی از
مترجمین و رابطها ( ع ... پ ... ) در همان سال نگارش راسله بر اثر سقوط
هواپیما جان داده است؟ و باز چرا همین چند سال قبل دو فرزند مترجم و رابط
دیگر (ح ... پ ... ) به نامهای بهزاد و نازک در سن جوانی به طرز مشکوکی در
خارج از ایران مسموم شده و مردهاند؟
و بالاخره چرا باید این رساله از چنین شخصیتی (اینشتین) حدود نیم قرن (!!)
مخفی بماند و چرا "صندوق امانات سری انگلیس" به بهانه پرهیز از ایجاد "یک
رولوشن (= انقلاب خطرناک مذهبی" اجازه تکثیر این اثر علمی – مذهبی را تحت
هیچ شرایطی به ما نمیدهد؟
سرآغاز
متن کتاب، اولین عبارت کتابچه اینشتین /
خطاب به آیت الله بروجردی این عبارت آلمانی است : Herzliche Gru``&e
von Einstein هرتسلیش گروشس فن آینشتاین = با صمیمانهترین سلامها از
اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40
مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12
امامی (*1) را پذیرفته ام / که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد
پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید
سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس (
مارس) (*2) از سال 1954 ( *3*) است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.
به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت) (*4*) سال 1946 یعنی
حدود 8 سال قبل بود ( *5) . خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آوگوست 1945 آن
مرد ناپاک پلید (*6*) اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود
– همچون صاعقهای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو
ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که
موافقتنامهای بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم.
گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد
بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب
مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمعبندی این چهل
نامه است / برای خوانندگان گرامی ( بعدی ) نیز مینویسم همانگونه که آقای
بروجردی – مقیم شهر قم / در ایران – میدانند : من در آوگوست 1939 (*7) طی
نامهای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی –
که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار
انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً
به او (روزولت ) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز
... باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقلترین و ... خونسردترین
ابرقدرتهای دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی –
در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا
زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خوانخوار – آن
(بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمیشود
– حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار
میدهد. اما وقتی آمریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر
امثال هیتلر دیوانه نمیتوانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس
دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان / از همان
سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز
نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازیهای آلمان – استفاده
شود سپس من نامهای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن
(ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم / ایشان نیز در جواب گفتند
که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانیها بهراسند و
دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در
قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی –
استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید میکنم . تا آنجا که امکان
دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی
مقابله کرد"
آری ! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود . به حکم چنین
بزرگمردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روولت را
در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و
با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد / اما افسوس که این
فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر (*6 افتاد و توصیههای من و روزولت را از
یاد برده / دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و
جنایتکار او در 6 اوگوست 1945 که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد
برده و صلح جهانی در حال استقرار بود – این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو
افکند !! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در
آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس میکنم که هر گاه
به یاد این حادثه میافتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته میشود و
پیرتر میشوم!! و من همان طور که در جنگ اول جهانی بین سالهای 1914 – 1918
در صدد ارائه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم / در این 6 سال سیاه جنگ دوم
1939 – 1918 نیز دائماً در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را
ارائه بدهم / باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسانتر
بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!)
سرسختترین موجودات جهان است !! ... و در مقیاسهای کوچکتر نیز همواره
ناکام بودهام / هنگامی که ورزش های رزمی از جمله کاراته / جودو/ و کنگ فو
و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بیتمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و
ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد / من از جمله مخالفان این گونه
ورزشها بودم و تأکید میکردم که چنین آداب و رسول وحشیانهای خشونت را در
جامعه رواج میدهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ
نگفتند و چنان که خود حضرتعالی (= آقای بروجردی برای من در جواب نامه
((ایکس – 25)) مرقوم فرمودهاید // در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد
یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است
!!// . آری ! سیاست فقط فکر لحظههای هیجانآور را در سر میآورد / حال آن
که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران
ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی میآورد!! و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای
پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی
مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره
کردم که / آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من
(اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن
میدانستند – بپذیرم؟ / خود در جواب نامه ((ایکس – 32)) فرمودید: انسان
خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمیپذیرد. هر کس به دنبال سیاست
رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (اینیشتن)
نیز به بهانه اشتغالات علمی / این پیشنهاد را رد کردم.